در این ثبت هیچ کلمهای جز مادر راه نمییابد. زن میانسالی که سنت و تقدس را با پوشش چادر به همراه دارد، با مظهر زایایی، سبزینگی، طراوت، آرامش و تعمیم بصری این ترکیب به عنصری پر معنا چون درخت، همراه و همزاد است تا فقط و فقط در تعریف نام مادر معنا پیدا کند. چهره خندان و استفاده از تنها یکی از پاهای او، مهربانی را در نگاه و وجود او و همزادی و نسبتش با درخت را بیشتر نشان میدهد تا به همراهی سایر تشابهات ذکر شده، این سایهسار مهربان را تعریف، توصیف و القا کند.
در آثار صمد قربانزاده انسان همواره حضوری سرگردان و چهرهای سیاه دارد. این تعریف نه تنها به جنس مونث محدود نمیشود، که در توصیف مرد پررنگتر و رعبآور تر جلوه میکند. زن در مجموعهای از عکسهای صمد قربانزاده بیشتر حضور دارد و همواره با عناصری نمادین از جنس درخت و پنجره، همراه میشود. این عکسها اگرچه محدودیتها و سهم کوچکتر او را در جامعه با وساطت صورتکهایی سیاه، اندامی حذف شده و درونی تهی به چالش میکشند، اما پوشیدگی و امنیت حریمی چون خانه و در بعضی آثار قداست صفت مادر را برایش به همراه دارند. در عکسهای او هر چقدر که زن از حریم خانه دورتر باشد، تیرگی و عدم امنیت را بیشتر با خود به همراه دارد اما همواره عناصر ذکر شده او را یاری و همراهی میکنند و تیرگیهایی که در بیشتر عکسهای او چهره زنان را پوشانده است را تنها میتوان بخشی از نگرانی عکاس در مورد کلیت مفهوم انسان و چگونگی زندگی او، با تاکیدی نسبی بر جنسیت به شمار آورد.
به صورت خاص، سوژه انسانی عکسی از او که یک زن را دور از نمادهای همنشین و همواره خود، تنها و سرگردان در برهوتی رعبآور نشان میدهد، در دستهبندی عام جنس مونث (زن) نمیگنجد و با توجه به جوانی او که از نوع لباس و پوششاش قابل استنباط است، باید این برداشت را در زمره نگرانیهای عکاس از کلیت موجودی به نام انسان و آینده نامعلوم او به شمار آورد. برهوتی که او را احاطه کرده است، نور شدید و ابرهای خوفانگیز افق، نشانه همان آینده نامعلوم و نقش نهچندان هدفمند انسان در زندگی است. تصویر، باد را به نشانه ناهمواریها و ناملایمات در خود راه داده است. برای ملموستر بودن حضور باد برای بیننده، عکاس روسری زن را به دست نوازشهای او سپرده است.
قربانزاده همواره نگران انسان است و همچون بسیاری از هنرمندان دیگر سعی در به چالش کشیدن ماهیت وجودی او در نظام امروزی جهان دارد و از این رو میتوان او را با برخی از پیشکسوتان هنر مدرن، همسو و همعقیده دانست.
اگرچه در بسیاری از آثار که میتوان ایدههای ناب و خلاقانه و نیز اجراهای تحسین برانگیز را به صورت خاص در آنها مورد تاکید قرار داد، از زاویهای متفاوت به انسان مینگرد، اما در بررسی تعدادی از عکسهایش نیز میتوان به مقایسهای نزدیک میان آثار او و تعدادی از هنرمندان پیشین پرداخت.
در تفسیر تطبیقی برخی آثار او میتوان به آثار عکاسی Jerry Uelsmann اشاره کرد. آثاری که ضمن به چالش کشیدن انسان و مشابهت از این جهت با عکسهای صمد قربانزاده، تشابهات بسیاری نیز در نحوه اجرا و تکنیک دارند.
Jerry Uelsmann نیز از عکسهای ترکیبی و دستکاریهای گسترده در آثار خود بهره میجوید. در بسیاری از موارد به فراواقع گرایی (سورئالیسم) نزدیک میشود و حتی در آن گام مینهد. نگران انسان و سرنوشت نامعلوم اوست و کلیت وجودی انسان و در بعضی آثار، نقش زن در جامعه را به چالش میکشد و حتی در بعضی آثار همنشینی عناصری چون درخت، رود و خانه با زن را خاطرنشان میسازد. لباسی ایستاده و تهی از انسان (همانگونه که عکاس جوان ما از آن استفاده کرده) در عکسهای او نیز حضور دارد. در تصویری دیگر حضور نگران کننده انسان در ابتدای راهی بیانتها نمونهای مشابه است. یا در یک عکس دیگر قرار گرفتن لباسی زنانه در فضای رعب آور خانهای که با ویرایشی اغراقآمیز عناصر نمادین بسیاری را با خود همراه دارد، نمونهای است که در تاویل برآمده از آن قابل مقایسه با دغدغههای عکاس جوان و خلاق ایرانی است.
آنچه تاکید بر آن ضروری به نظر میرسد این است که با وجود تشابهاتی که میتوان میان آثار این عکاس جوان با آثار عکاسان پیشین یا معاصر یافت، تئاویل برآمده از آثار ایشان به گونه خاص و خلاقانهای متفاوت است. تاکید قربانزاده در اکثر آثارش منحصر به خود او و مطابق با شرایط زندگی امروزه است. نگاهی ویژه که ردپای اعتقادات را نیز با خود دارد و از بسیاری جوانب منحصر به جامعه اسلامی و ایرانی است. خاستگاهی دقیق و فلسفی همواره در نگاه و آثار او ملموس است و در بسیاری از عکسها به مرزی میرسد که بیننده را شگفت زده به تحسین وا میدارد.
عکس از: صمد قربانزاده
عکس از: Jerry Uelsmann
عکس از: Jerry Uelsmann
عکس از: Jerry Uelsmann
در زبان بصری این عکاس جوان گرایشات دیگری نیز پیدا میشود. در عکس زیر ضمن وجود نشانههای آشنا و منحصر به آثار او، میتوان تشابهات زیادی با چند اثر از René Magritte نقاش بلژیکی را مشاهده کرد. نقاشی که با بر هم زدن روابط دال و مدلول در آثارش سعی در به چالش کشیدن زبان واژگانی و زبان بصری داشت و همواره میکوشید تا مفاهیمی متفاوت و نامانوس از عناصری آشنا به بیننده القا کند.
عکس از:صمد قربانزاده
تابلو نقاشی (پسر آدم) اثر: René Magritte
همانگونه که پیشتر گفته شد، چهره، موقعیت و نحوه نمایش جنس مذکر در آثار او بسیار وهمانگیزتر است. علیرغم آثار بسیاری از هنرمندان دیگر که تصویری مستحکم و مقتدر از مرد را در مقابل چهره زن ترسیم میکنند، در عکسهای قربانزاده مرد نه تنها عنصری مقتدر و برتر نیست، بلکه حضور او در جامعه مستاصل، ضعیف و بسیار ناتوان دیده میشود و از این حیث میتوان بر باور پیشین، یعنی عدم دخالت جنسیت به معنای خاص در موقعیت انسانهای عکسهای او و تعمیم نگرانیهای او به کلیت وجودی انسان صحه گذاشت. چهرههایی دگرگون شده و تغییر شکل یافته از مردانی ضعیفالجثه و آسیب دیده، جنس مذکر را در هیات کارگرانی نیازمند و فقیر نشان میدهد که تغییر یافتگی بیش از اندازه و خوفانگیز در فرم چهرهشان تنها و تنها به کابوسی رعبآور قابل تعمیم است. عدم وجود محدودیت در استفاده از تصاویر مردانه دست او را در اعمال ویرایشهایی اغراقآمیز و به حق تامل برانگیز بازتر داشته است و او نیز نهایت بهره ممکن را از این آزادی عمل در ارائه جلوههایی خاص و قابل توجه بر چهره و اندام انسان مذکر برده است.
از این منظر نیز میتوان به تشابهاتی در آثار او با آثار هنرمندان بزرگی چون Joel-Peter Witkin و بیش از آن Ralph Eugene Meatyard اشاره کرد.
عکس از:صمد قربانزاده
عکس از:صمد قربانزاده
عکس از:Ralph Eugene Meatyard
عکس از: Ralph Eugene Meatyard
عکس از:Ralph Eugene Meatyard
در عکس فوق سر از تن جدا شده عروسکی را میبینیم که به ادامه راهی بیانتها گمارده میشود. بدون تردید عکس در بردارنده مفاهیمی از تولد و آغاز زندگی انسانی است.
پرسپکتیوی که با توازی دو خط همگرا ایجاد شدهاند، خود را شکل گرفته از عناصری سمبلیک از زندگی و زایایی (درخت) میبینند و ضمن افزودن عامل پویایی به تصویر، در بردارنده مفاهیمی از دوران عمیق زندگی، زایشهای مکرر، توالی نسلها و دورانهای زمانی است.
آفرینش انسان و چالشی در باب چگونگی حیات و زندگی او مورد سوال است. کودکی معصوم، خواه شخصیتی مجزا داشته باشد و خواه نماد کلیت انسان و آفرینش او باشد، ناخواسته به دنیا فرستاده میشود. دنیایی که نقطه آغازینش برای انسان باغ بهشت است و انتهایش در ادامه راهی بیانتها، محصور و ناشناخته. عنصری که نقش انسان معصوم را بازی میکند، در ورود به این راه هیچ اختیاری از خود ندارد. بدون دست و بدون پا، بدون حتی چشمانی باز برای دیدن راهی که نه در پیش رو که در پشت سر دارد. ناخواسته و بیاختیار به دنیا دعوت شده و در آن رها میشود. آسیبهایی که بر چهره او دیده میشود اما نماد تولد یا زندگی نیست. در نگاهی ساده تاویلی از مرگ را به داشتههای نشانه شناسیک تصویر اضافه میکند. مرگی که پیش از این تولد قابل تصویر و باور است. اعتقاد یا عدم اعتقاد به تناسخ آن چیزی نیست که در باورهای مولف به دنبال آن باشیم. عکاس خواسته یا ناخواسته، جهانی پیش از تولد را برای این انسان نوزاده تصویر کرده است و تولد امروزهاش، آفرینش دوبارهاش را در هیات تولدی نه چندان خواستنی و زیبا نشان میدهد. آنچه در ادامه این راه برای این کودک محتوم است، معصومیتی است که از دست خواهد رفت.
در تصویری دیگر همین چهره معصومانه را در سن و سالی بالاتر، به عنوان نمادی از کودک انسانی، کم سن و سال اما درگیر در سیاهیها و تیرگیهای زندگی شهری میبینیم. کودکی که گویی تمام تلاشش را برای رسیدن به بلندای این جهان کرده است و اگر چه در ظاهر چشمی ندارد، اما با نگاه خیره و پرسشگر خود، بیننده را مخاطب قرار میدهد. چشمهای سیاه شده و پوچ چهره عروسکی، نگاه آگاه و بیدار اوست که به دوران پیش از تولد تعلق دارد. نگاهی که هنوز گذشته خود را به خاطر دارد و اینک نتیجه این تولد و زایش را در بستر آلوده و سیاه جامعه امروزی جستوجو میکند. مخاطب او هر کسی است که میتواند عاملی برای خروج او از دنیای معصومانه خود و حضور امروزهاش در لابلای این همه تاریکی و وحشت، این آسمان تیره و رعب انگیز و این دیوارهای بلند و غیر قابل دسترس باشد.
در عکسهای قربانزاده گویی عکاس از فضایی ماورایی به زمین نگاه میکند. انسان را پیش از تولدش رصد میکند و اختیارش را در حضور و عبور به سوال میگذارد. انسان همان عروسکی است که بیاختیار به دنیا دعوت میشود و چندی بعد در سایهها و سیاهیهای شهر گم میشود و دنیای زیبای خود در گذشته را میجوید. در یک مرحله بعد هیبتی عجیب و گویی تازه ساخته شده از گل است که در پیش زمینه تصویری از برهوت، چشم بسته و هنوز متولد نشده، در حالتی در میانه تولد و احتضار قرار دارد. تصویری از او که اشاره به اولین و تنها انسان بزرگ زاده شده، «آدم» دارد. در این مجموعه تصاویر او از نگاهی ماورایی به انسان مینگرد و فرضیاتی قابل باور و تامل برانگیز را برای جهان پیش از اینش مطرح میسازد. فرضیهها و نشانههایی مبتنی بر «معصومیت» و نشانگانی در جهت پرداختن به مبحث همیشه مورد بحث جبر و اختیار.
در این عکسها در زمان کودکی هنوز قابلیت بازگشت و نگاه به گذشته را برای انسان قائل است. عروسک کوچک در فضای شهری و نوع نگاه پرسشگرانه او دلیلی بر این مدعا است. در متن دنیای امروز اما انسان جلوهای دیگر دارد. جوانی بی سر و چشم، سرگردان در برهوت زندگی یا عروسی سفید پوش در حجله ویرانهای سیاه و سوخته به نام دنیا. بیننده در تفکر، اندیشیدن یا پاسخ دادن به سوالات و فرضیات فراوان برآمده از دل عکسهای قربانزاده آزاد است اما نشانههای موجود در تصاویر نیز به اندازه آزادی بیننده قاطعیت دارند.
عکس از:صمد قربانزاده
عکس از:صمد قربانزاده
در یک دسته بندی اجمالی میتوان خطوطی مجزا کننده در لابهلای چند مجموعه متفاوت از آثار این هنرمند ترسیم کرد. اما آنچه در نهایت مسلم است، خاستگاه فلسفی و کاوشگر نگاه او در عکسها است. استفاده نمادین و سراسر ایهام در مواجهه با بعضی عناصر و حضور همیشگی و قطعی انسان در قابها به صورت شهودی، ضمنی یا نمادین نیز از ویژگیهای آثار وی محسوب میشود.
انسان در نگاه او عروسکی بیاختیار است. دعوت شدهای بیاراده یا موجودی محکوم. انسان همان ماهی است که با دستی مردانه، به نشانه ارادهای غیر قابل تغییر به میانهای نابجا افکنده میشود. این تناقض آشکار میان سوژه و مکان، در تمام قابها مشهود است و همین تناقضات که گاها به واسطه دستکاری مستقیم نرمافزاری حیات یافتهاند، نقاط قوت آثار ارزشمند او را تشکیل میدهند.
آینده اما سوال بیجواب عکسهای اوست. زمانی که در مفهوم برآمده در عکسها غایب است. شاید سرگشتگی همان عاملی است که جای خالی آینده را توجیه میکند یا آینده عاملی است که حضورش ممکن است در میانه این حیرانی، راهگشایی نابجا باشد. تنها عناصری که میتوانند اشارهای هر چند ناچیز به آینده داشته باشند، پلههایی هستند که در انتهای نردبان زمان سالم ماندهاند. آینده روشن، سالم و قابل دستیابی است. اگر انسان بتواند خود را از این منجلاب امروزه برهاند و چند پله تخریب شده ابتدایی را طی کند.
عکس از:صمد قربانزاده
عکس از: صمد قربانزاده
0 دیدگاه