دوربین عکاسی، آنچه روبروی عدسیاش قرار دارد را، به تعبیر زیبای بارت «همانند بچه جنی اسیر جام» در دام میاندازد و آنها را در تکراری ابدی، با هم خویشاوند میسازد. اِلِمانهایی که روبروی عدسی دوربین هستند، شاید در دنیای حقیقیِ پیرامون با هم هیچ نسبتی نداشته باشند و تنها در گذری حتی مطلق و یقین بی اطلاع از آنچه بناست تا ابد همبند سلول تصویری آنها در عکس باشد، از کنار او عبوری سرد و بی ملاحظه کرده باشند. اما زمانی که عکاس، این المانها را در یک قاب اسیر میکند و شاتر را میچکاند، آنچه در پیرامون محدودۀ قاب، همبستر سایر المانهای همارز میشود و به دام میافتد، در یک قاب تسخیر (کپچِر) میشود. و بی آنکه در زمان نامعلوم زندگی و گذر آن عکس در مقابل دیدگان مخاطبان، بتواند آنی به عقب تر یا جلوتر برود، در این بسترِ ناب بصری، تا ابد با سایر همبندانش، همبستر و همراه و خویشاوند خواهد شد.. عکاسی، آن ها را در برشی از زمان و مکان، تسخیر کرده و فریز شده تا ابد به بستر مرگی به شدت نامعلوم کشانیده که در نگاهِ سطحی عامیانه، توهمی از جنس جاودانی را به غلط، و بس ناجوانمردانه القا میکند.. عکس زیبا و هوشمندانۀ «فاطمه شریفی فرزانه» نازنین.. حاوی رخدادی از این جنس است که در عکس العملی سریع، آگاهانه و هوشمندانه، در قاب نگاه عکاسانۀ او به دام افتاده و تا ابد همبندانش را با هم خویشاوند ساخته است.. چه اهمیتی دارد که یکی، بانویی بلوند باشد از ناکجا آباد و آن دو دیگر، مردی ایرانی با دردانهای شیرین زبان که شاید مادری در انتظارشان است. اینان تا ابد با هم در این بندِ جذاب تصویری با هم همبسترند..
و این همبستری و همراهی، هر بار که مخاطبی این عکس را مرور میکند، در تکراری دیوانه وار و ابدی تکرار میشود..
میبینید؟ مخاطب هم در تماشای بیطرفانه و بی تفاوت خود، گاهی گناهکار میشود و صاحب تقصیر.. ! مخاطبی بی تفاوت بودن، گناهی بزرگتر است. آگاهانه و عمیق و ژرف ببینید.
«احسان قنبری فرد»
دستهها: نقد و مقالات
0 دیدگاه