استفاده از سطوح انعکاس دهنده در عکاسی غالبا نتیجهای زیبا و جذاب به دست میدهد. تصویر حاصل شده، معمولا تصویری چند پلانی است که جذابیتش را مدیون نابجایی المانهایی است که از سویی روی هم و یا در کنار هم قرار گرفتهاند و از سوی دیگر پرسپکتیوی ناساز نسبت به یکدیگر دارند. غالبا این پرسپکتیو ناساز در کنار آن نابجایی، ذهن بیننده را به بازی میگیرد، و او را با صحنهای مواجه میکند که از نظر اصول فیزیکی و آنچه در طول زندگی اش دیده و درک کرده است، متفاوت، ناآشنا و تازه و به همین توضیح؛ جذاب و قابل تامل است. آنچه این آشنایی زدایی جذاب را برای مخاطب قابل تامل میکند، واقع انگاری عکس و دوربین عکاسی است. مخاطب گمان میکند که دوربین عکاسی دروغ نمیگوید و آنچه روبرویش قرار دارد را بدون هیچ تغییر و تصرفی، به نمایش میکشد و درواقع دوربین عکاسی را در جایگاه ابزاری میشناسد که تصویر دنیای پیرامون رو در چهارچوبی ابژکتیو بازنمایی میکند. از سویی، دوربین به ابژکتیویته چیزهای پیرامون محدود است و چیزهایی که ثبت میکند، همان چیزهایی هستند که روبروی عدسی اش قرار دارند، اما از سوی دیگر استفاده از المانهای همنشین با هم، در شرایط نامتعارف، مانند آنچه در عکس «حمیدرضا امیری» رخ داده است و همنشینی نامتعارف عناصر را در نتیجه استفاده از انعکاس موجب شده است، تصویر نهایی را تبدیل به تصویری ذهنی میکند. تصویری که بیشتر حاصل تداعیهای ذهنی، یا سابژکتیویته عکاس است. گرچه این عکس به واسطه محدودیت دوربین به آنچه که پشت این دیوار یا ویترین بزرگ شیشهای قرار داشتهاست، در نیمه واقع نمای خود، از منظر ترکیببندی قابل بهبود به نظر میرسد، اما مثال خوب و جذابی است برای آموزش و مرور این نکته که استفاده از انعکاس یا استفاده از تکنیکهایی مانند دابل اکسپوژر چطور موجب خلق تداعی تصویری سابژکتیویته و در نتیجه موجب خلق زیبایی خواهند شد.
دستهها: نقد و مقالات
0 دیدگاه