عکس از: کوروش ادیم
– من میگویم، تو حرف مرا میفهمی. پس ما هستیم. «فرانسیس پونژ»
منطق مکالمه، در روشهای مختلف بیانی، مبتنی بر پیشینه زبان و درک عمومی مخاطب از سویه بکار گرفته شده در زبان مورد استفاده است. عکس را زبانی مبتنی بر الفبای بصری میدانیم. مدیایی که با به کار گرفتن نشانهها و بر مبنای تئاویل قابل ارائه بر هر نشانه و ارتباط میان نشانهها و مدلولهای آنها، شکل میگیرد و در پی ارائه معنایی است که از همنشینی این تئاویل شکل خواهد گرفت. عناصر تشکیل دهنده عکس، الفبای زبان عکاسانهاند و مفاهیم برآمده از آنها هستند که قضاوت در باب مفهوم هر عکس، یا به تاویلی «درک زبان عکس» را ممکن میسازند. قضاوت در مورد پیام عکس نیز بیتردید بر مبنای درک عمومی مخاطبان از نشانهها و مفاهیم برآمده از آنها اتفاق میافتد که ارتباط مستقیمی با پیشینه فرهنگی و نیز چگونگی کاربرد و نیز تاویل هر نشانه یا دال در فرهنگ زبانی یا عمومی مجموعه مخاطبان دارد.
نمایشگاه میان رودان «Mesopotamia» اتفاقی تازه در فضای امروزه عکاسی ایران بود. رویدادی که به واسطه بر هم زدن رسوم متداول و امروزه مکالمه بصری در عکاسی امروز ایران، با واکنشهای متعدد و متفاوتی مواجه گردید. المانهایی متفاوت، فضایی متفاوت و ارائهای متفاوت، همه و همه از عواملی بودند که برداشتها و قضاوتهای متفاوتی را نسبت به این مجموعه موجب شدند.
شخصیتهای اصلی عکسهای این مجموعه را مجسمههایی از حیوانات در بستری از آب تشکیل میدادند. زمینههایی با رنگهای اشباع و درخشان را نیز به مجموع بازیگران این قابها بیافزایید تا توصیفی ساده و ابتدایی را از این عکسها تصویر کرده باشیم. شاید آنچه موجب بروز برخوردهایی سریع، صریح و شتابزده با این عکسها میشد را بتوان سادگی عناصر و زمینههای مورد استفاده در آنها و پرهیز از بازیهای رایج عکاسانه و ویرایشهای خاص دانست. آشناییزدایی در عکسها، اتفاقی که همواره موجب پذیرش و درک بهتر آثار عکاسانه میشود، به دلایل متعددی در این قابها، به شکل رایج خود، اتفاق نمیافتد. مدلول اولیه و قدرتمند این پیکرههای حیوانی، تصویر و تصوری ساده از اسباب بازیها و مجسمههای کوچک حیوانات، با توجه به زمینه فرهنگی جامعه امروز ما و درک عمومی و پررنگی که اکثریت مخاطبان نسبت به این عناصر دارند، بلافاصله در ذهن مخاطب شکل میگیرد و امکان تصور معانی عمیقتر و تئاویل پیچیدهتر را از بیننده سلب میکند. مقدمه ارائه شده بر آثار نیز، گرچه تلاشی در جهت القای معنای درلفافه پیچیده شده این آثار بود و با اشاره به سمبلها و اسطورهها در پی القای تصویری عمیقتر از المانهای ساده نشسته در قاب میکوشید، اما خط مشی روشنی را برای سیر آرام و آزاد ذهن مخاطب در بستر سمبلیک عکسها و عناصر حاضر در آنها، پیش روی مخاطب نمیگذاشت. روند دوسویه ارتباطی میان متن نگاشته شده و معنای نغز عکسها نیز، شاهراهی بود که هرگز در همنشینی این واژگان و آن تصویر، در وجهی مستدل و روشن بنا نگشته بود. نام برگزیده شده برای نمایشگاه و ترجمه آن (میان رودان) نیز حتی، در جهت آشنایی زدایی از واژه آشنای «بینالنهرین» برگزیده شده بود تا بیش از سایر عوامل، در جهت القای فضایی نامتعارف و ناآشنا گام زده باشد. این اتفاق، برخلاف انتظار، عدم توجه به معنای تازه را موجب شد و بیش از پیش، ذهن و درک مخاطبان را به همان معنای ساده و سریعالوصول سوق داد. این در حالی است که استفاده از بار معنایی واژه بینالنهرین، به سادگی میتوانست، موجب بازگشتی ساده و صریح به تاریخ و افزودن رخدادهای عمیق نهفته در بطن آن، به مجموعه آثار و معانی آنها گردد. بر مبنای این بررسی، دو کلید برجستهای که میتوانست از سوی مولف این آثار به مخاطب هدیه شود تا مجرای بازتری را در برابر درک وی از عکسها بگشاید، راهی مستدل و محکم به سوی گرهگشایی از معمای طرح شده در آثار نبود.
بیش از دلالت واژگانی و صریح مقدمه، میتوان این ایراد را بر نام انتخاب شده برای مجموعه وارد دانست. معنای صریحتر و آشناتر واژه «Mesopotamia» که همان عبارت آشنا و سرشار از تاویل «بینالنهرین» است، به سادگی میتوانست بر پیشانی این مجموعه بدرخشد و در همان گام اول نگاه و ذهن مخاطب را به زمینه فرهنگی گستردهای سوق دهد که بستر آرام شکل گیری تصورات اسطورهای و باورهای شرقی است. «میان رودان» واژهای تازه متولد شده بود که ضمن عدم ارائه تصویر و تاویلی روشن در اولین گام مواجهه با این آثار، حیرانی و سرگشتگی مخاطب را در فضای تازه خلق شده این عکسها موجب شد. به این تاویل به سادگی میتوان مولف را در انتخاب نام مجموعه به عنوان اولین کلید راهنمای مخاطب و نیز برجستهترین عامل معرف ایده و معنای نهفته در آثار ارائه شده در مجموعه، ناموفق دانست.
عکس از: کوروش ادیم
عدم تاکید بر نام مولف نامآشنای این آثار در این نوشته، به موجب پرهیز از دخیل کردن پیشینه هنری وی و آثار پیشتر ارائه شده از سوی او در قضاوت و افزودن وجه تازهای از دانستهها به فضای این مکالمه بصری است. چرا که تصویر و آثارشناخته شده از «کوروش ادیم» و پیشزمینه ذهنی مخاطبانی که با درک عکسهای پیشین او قدم به گالری هما میگذاشتند نیز، یکی دیگر از عواملی بود که مخاطب را در هالهای از بهت و ناباوری فرو میبرد و در سایه سنگین این تضاد، قدرت نگرشی تازه و قضاوتی بیطرفانه را از آنها سلب میکرد. به بیان سادهتر، نام و سابقه هنری کورش ادیم، به خودی خود مانعی مستحکم در جهت آشنایی زدایی از فضای عکسها و معانی برآمده از آنها بود. قصد ندارم پیشینه هنری و توان بیان بصری مولف را در باب پیام این آثار به کناری بگذارم و تاویل را بر مبنای غیاب مولف بنا کنم. که یکی از عواملی که تداعی تصویری ساده انگارانه از این عکسها را مردود میکند، همان شناخت پیشین ما از کوروش ادیم و فضای ذهنی او در ارائه تصاویر و معانی مستتر در آنها است. هدفم بازگشتی دوباره به تعاریف اصولی این مقوله و پرهیز از مقایسه این دسته از عکسها با آثار پیشین اوست.
با استناد به تعریف زیبای بابک احمدی در کتاب ارزشمند «ساختار و تاویل متن»، میتوانیم زندگینامه هنری هر مولف را به مراحل یک بازی شطرنج تشبیه کنیم. بیشک، داشتهها و اقدامات پیشین هر بازیکن شطرنج، نقشی تعیین کننده در سرنوشت بازی و حتی ترسیم خط مشی ادامه بازی خواهد داشت. اما آنچه در این میان نقشی تعیین کنندهتر و مهمتر دارد، حرکت فعلی بازیکن در فضای کنونی بازی و موقعیتهای تازه ایجاد شده است. یک حرکت ناشایست میتواند سرنوشت بازی را در هریک از مراحل ادامه آن دیگرگون کند و حرکتهای صحیح نیز بیآنکه وابستگی خاصی به پیشینه بازی داشته باشند، روند منطقی و معقول بازی را برای تعیین نتیجه ترسیم خواهند کرد. ارائه آثار هنری از سوی یک هنرمند نیز، به همین منوال در سرنوشت هنری او و قضاوتهای عمومی در مورد او، تاثیر گذار خواهد بود. با این تعریف و در ادامه این بررسی، حد متعادلی از نقش هنرمند را در این مجموعه مد نظر خواهیم داشت و شناخت پیشینمان از وی را تنها در جهت پیشگیری از سادهنگری و بهانهای برای جستوجوی معنا در آثار مورد استفاده قرار خواهیم داد.
عکس از: کوروش ادیم
Lunch, اثر: Mike Stimpson
عکسهای مجموعه «میان رودان» کورش ادیم، حاوی سه المان برجستهاند. اول، عروسکهایی از جنس حیوانات در فیگورهای مختلف، دوم، بستری نه چندان آرام از آب؛ و سوم، رنگهایی درخشان در پس زمینه عکسها. با دقتی اندک بر نام نمایشگاه و مرجع اصلی آن «بینالنهرین» به سادگی میتوان رگههایی از تمدن شرقی و پیشینه آن را در عکسها جستوجو کرد. حیوانات در این عکسها نقشی چند جانبه بازی میکنند. در نگاه ابتدایی میتوان آنها را نوعی مجاز در اشاره به مدلول اولیه خود، حیوانات واقعی، دانست. این اتفاق خود از آن جهت زیبا است که میدانیم عکسها به واسطه ماهیت خود، سرشار از نشانهها هستند، و نشانهها خود مجازهایی هستند برای اشاره به مدلولهای غایب خود. به نمایش کشاندن نوعی مجاز در مجاز، یا به زبان دیگر، تصویر کردن دالهایی بر دال، را میتوان از وجوه زیبا و فلسفی این آثار به شمار آورد. عکاس در پدید آوردن عکس و ترسیم پیام آن از نشانهها استفاده میکند. نشانههایی که خود به صورت مجازی موجد بروز تصاویری ذهنی از عنصری غایب میشوند. حال اینکه در این عکسها، مدلولهای به کار رفته، مجازهایی از صورت واقعی مدلولی دیگرند. بستری از آب را به سادگی میتوان مدلول تئاویلی از جنس زندگی، حیات و تقدس دانست. و رنگهای درخشان زمینه را نیز میتوانیم در جهت تاکید بر واقعگرایی و اشارهای دوباره به حیات و طبیعت در تاویل بگنجانیم. به این استناد و با تاکیدی دوباره بر نام مجموعه، این عکسها را میتوان نوعی اشاره جسورانه و پررنگ به تمدنهای پیشین شرقی و نقش اسطورهای و حتی مقدس حیوانات در این باورها و فرهنگها دانست. دوبارهنمایی باورهایی که در گذشته نه چندان دور، حیوانات را به عنوان موجوداتی مقدس و سرمنشاء نزول برکات آسمانی تکریم میکرده و حتی میپرستیدهاند. باوری که هنوز نیز در بسیاری از مناطق آسیایی رایج است.
وجهی دیگر از حیوانات نمادین استفاده شده در این عکسها را میتوان در بررسی اسطورهشناسانه آنها بررسی کرد. غالب حیوانات به کار رفته در این عکسها از پیشینهای فرهنگی و اسطورهای خصوصا در تمدنهای باستانی شرق برخوردارند. شیر، نماد اسطورهای قدرت و حاکمیت است و گاو، نماد شناخته شدهای از باروری و نیز، جنگاوری است. خرس در یونان باستان نماد شکار و تاکیدی دوباره بر قدرت است و حتی مرغابی، تنها حیوانی که گویی در این تصاویر در مناسبترین بستر ممکن، آب، گنجانیده شده است نیز ردپاهایی از اسطورگی را در تاریخ گذشته مصریان باز مییابد. آنچه این گونه بررسی را در مورد این عناصر و عکسها چندان محتمل نمیدارد، حضور حیوانی چون خوک در یکی از عکسها است. که سابقه چندان مشخصی را نمیتوان برای او در این بررسی جستوجو کرد. اما در کمرنگترین احتمالات ممکن نیز، حیوانات اسطورهای ارتباط مستقیمی با انسان و باورهای درونی وی دارند و نقش پررنگ و پرتکرار آنها در داستانها و افسانههای پیشین و نیز دیوارنگاشتههای به جا مانده از انسانهای گذشته، یادآور اعتقاد عجیب انسان به نقش مهم و تعیین کننده این موجودات در زندگی و سرنوشت خود است. ردپای این موجودات در کهنترین باورهای به جا مانده از انسانهای ابتدایی، در باب قدرت و کارگشایی تصویرسازی در سرنوشت آدمیان قابل مشاهده است. شکارچیان ابتدایی حیوانات قدرتمندی چون گاومیش و اسب را بر دیواره غارها و سنگ نوشتهها تصویر میکردهاند و طی مراسمی نمادین با ابزار جنگی به آنها حمله میکردند. آنها بر این باور بودهاند که اگر در حمله به تصاویر به آنها فایق آیند، در جریان زندگی روزمره و اقداماتی چون شکار و رویارویی با حیوانات نیز بر آنها غلبه خواهند کرد. در عمق این باورها میتوان ارتباط مستقیم انسان و حیوان را در جریان خلقت و زندگی چند هزارساله آدمیان درک و باور کرد. ارتباطی که در عکسهای ادیم نیز از وجوه مختلفی شکل میگیرد و حتی در تئاویلی فرامتنی میتوان نمادهای حیوانی را دالهایی بر احساسات مختلف و درونی انسانی به شمار آورد.
عکس از: کوروش ادیم
برخی از این عکسها ضمن دربرداشتن معانی فوق، حاوی حرکتند. حرکتهایی که گرچه در فضای طبیعی اتفاقاتی ساده به شمار میآیند، اما به تصویر کشیدن و القای آن با استفاده از عروسکهایی ثابت و بدون حرکت، در جهت القای حرکت و زندگی به قابها و عناصر محصور در آنها خلاقانه و زیبا است. به گونهای که به سادگی میتوان این حرکتها را برای عروسکهای بیجان نشسته در قاب، متصور شد و آن را به عنوان نماد برجستهای از زندگی، به قابها و ساکنانش هدیه کرد.
آنچه بیش از هر نکته دیگری در ایجاد و ارائه این آثار در فضای امروزه عکاسی ایران قابل تامل است، تقابل رودرروی دو باور متفاوت در زمینه عکاسی کلاسیک و مدرن و به بحث کشیده شدن این موضوع از سوی صاحبنظران بود. بیآنکه در باب موفقیت یا عدم موفقیت این ارائه نظری داده باشم، به تاویل نشانهشناسانه این آثار بسنده میکنم و تنها به وقوع پیوستن این رخداد و گفت و گوهای انجام شده در کنار آن را به فال نیک میگیرم.
0 دیدگاه