عکس از: خانم لیلی دیلمی
فتوژورنالیسم؛ به دلیل مواجهه رو در رو و بیواسطه با سطوح مختلف اجتماعی از دشوارترین جریانات عکاسی به شمار میآید. حال اگر در لابلای تصاویری که از لنز عکاس مردمنگار عبور میکنند، المانهایی باشند که عکس یا عکاس را به گونهای با سیاست مرتبط سازند، مواجهه عکاس با سوژه را میتوان نوعی جسارت فرض کرد که عاشقانه در مواجهه با آنچه میخواهد به هر قیمتی بگوید، روی میدهد.
خانم لیلی دیلمی؛ عکاسی مردم نگار است. گالری او در سایت عکاسی مکانی است که میتوان برای بهتر شناختن او و آثارش و کسب تعریف و درک شایستهای از مردم نگاری به آن مراجعه کرد.
اولین چیزی که در مشاهده آثار ایشان به شکل برجستهای خودنمایی میکند، مواجهه رو در رو و نزدیک با رخدادها است. در عکسهای او میتوان نمونه بارزی از جسارت و شجاعت یک عکاس مردم نگار در نزدیکی هر چه بیشتر با بطن حوادث و بیپروایی در مواجهه با اتفاقاتی غیر قابل پیش بینی را مشاهده کرد. جسارتی که تداعی کننده عکسها و آثار جیمز نچوی در تاریخ عکاسی است.
آشوبهای خیابانی و رودررویی مردم معترض با پلیس در جامعه اروپایی، موضوع تعدادی از کارهای وی را تشکیل میدهد. نگرشی تامل برانگیز در نوع نگاه و نیز گزینشهایی که در انتخاب عناوین کارهایش به خرج میدهد، در عکسها و نگاه او قابل برداشت است. او صحنههایی اینگونه را بخشی از زندگی میبیند و در تلاش است مخاطب را در انگیزش تفکری عمیق و درکی متفاوت از زندگی با خود همراه سازد. نوعی نگاه که مخاطب را به دقت و توجه بیشتر در آنچه در پیرامونش روی میدهد، دعوت میکند.
اما آنچه بیننده در نهایت از تماشای این آثار هدیه میگیرد، علیرغم تاکیدی که عکسها و عنوانها بر واژه «زندگی» دارند و با وجود تمام رضایتی که بواسطه درک این پیام در بیننده ایجاد میشود، تصویری دلنشین و زیبا از زندگی نیست.
رنگ در آثار خانم دیلمی به سختی راه مییابد. به نظر میرسد لیلی دیلمی نیز از آن دسته عکاسانی است که رنگ را فقط در صورت ایفای نقش، به قاب خویش دعوت میکنند.نگاهی کوتاه به آثارش میتواند دلیلی بر این مدعا باشد.
عکس پیش رو نوعی مردم نگاری یا عکاسی خیابانی، اثر خانم لیلی دیلمی است.
در این برداشت خبرنگاری را میبینیم که جسورانه در حال سیگار کشیدن در مقابل عده زیادی پلیس ضد شورش است. نگاه سربازان کاملا متوجه اوست و شاید حرکتی نابجا را برای شروع عکس العملی بجا انتظار میکشند. کوتاهی قدش در مقابل سربازانی بسیار درشت هیکل به وضوح به چشم میآید و تنهاییاش در مقابل این عده کثیر.
اما مردمانی را نیز در پسزمینه میبینیم که با حالتهای گوناگون ایستادهاند و بیشک نظارهگر این عبور جسورانهاند و لحظات دلهرهآورش را قدم به قدم بدرقه میکنند.
عکاسی که که خود، موضوع برداشتی ثانویه شده است به گفتهی رولند بارت، فیلسوف و نشانهشناس فرانسوی، به گونهای بارز در حال ایفای نقش است. در حالتی نقش خود را بازی میکند که: «هم خود را آنگونه نشان دهد که خودش فکر میکند که هست، هم همان است که دلش میخواهد دیگران فکر کنند که هست، هم همان است که عکاس فکر میکند که هست و هم همان است که عکاس برای ارائه هنر خودش بهکار گرفته است»
او با تمام اطلاعی که از چشمهای دوخته شده به خود و لنزهای نشانه رفته بهسوی خود دارد، دست به اقدامی شجاعانه میزند. به اجرای فیگوری میپردازد که تغییری است بارز و واضح در شخصیت واقعیاش، روبروی نگاه متمرکز سربازانی که اقدامی نابجا را انتظار میکشند و در همان آن، صحنه ای ماندگار را هدیه میکند به تمام عکاسانی که حرکت شخصی همدستان خود را هورا خواهند کشید و تمام بینندگانی که جسارتش را خواهند ستود.
نکتهی جالب در این اقدام این است که فردی که به بازیگری روبروی ماموران میپردازد و با اقدامی نمادین –سیگارکشیدن– بی اهمیتی و ناتوانی حضورشان را در هر گونه اقدامی را به تمسخر میگیرد ، خود «عکاس» است. نشانهها را میشناسد. معنی سیگار کشیدن روبروی این حجم قابل انفجار را به درستی میداند. معنای شجاعت را از بر است و معنای قابل برداشت از اینگونه قدم برداشتن بلند و مغرورانه را به خوبی درک میکند. خود کسی است که دیگران را بارها و بارها به قاب کشیده است و میداند که به قاب کشیده خواهد شد.
تفاوت بسیار است میان اقدام او و تصویری که به سایر چشمها و سایر عکاسان، هدیه میکند، با بیاطلاعی فردی معمولی که ناخودآگاه مورد شکار دوربینها قرار گرفته است.
صاحب این اثر خانم «لیلی دیلمی» آگاهانه و هوشیارانه توفیقی را در ثبت این فیگور کمنظیر و این شکوه مصنوعی به دست میآورد که موجب ایجاد تاملاتی شگرف در نگرش به اثر وی میگردد.
تعادل این کادر که با وزن جسورانه فرد معترض در یک سو و انبوه سربازان در سویی دیگر متوازن و معتدل شده است براستی دیدنی است. پوتینهای سیاه و لباسهای یکدست با این همه رنگدانه سیاه، به گونه عجیبی با یک انسان تنها اما جسور، متوازن و متعادل میشوند. تنها چهرهای که از زیر نقاب قابل دیدهشدن است، خویشتنداری ناگزیر و ناشی از اجبار را در مکث قابل اشتعال این ماموران معذور نشان میدهد و همگونی ظاهری آنان، این وضعیت را به دیگر مامورین نیز تعمیم میدهد.
تجهیزات عکاسی و خبرنگاری نوعی همذات پنداری را میان عکاس و شخص معترض «عکاسی دیگر» ایجاد و القا میکند. میتوان جسارت هر دو عکاس را در این حضور و برداشت، یکسان دانست اما موفقیت صاحب این اثر {به عنوان عکاسی که در شرایط یکسان با سوژه همداستان خود حضور داشته است} در ثبت و ارائه تصویری موثر و موفق از آنچه در حال روی دادن است، او را در انجام خواسته و وظیفه خویش ممتازتر میگرداند.
در نگاهی گذرا به سایر آثار این هنرمند، به آشنایی بیشتری از نوع نگاه و تفکر ایشان دست خواهیم یافت.
آب و آتش، عکاس: لیلی دیلمی
لبخندی تلخ را میتوان صریح ترین نتیجه تماشای قابی با عنوان «کانتراست» دانست. در این قاب سه نفر را مشاهده میکنیم که با پوشش و آرایشی دلقک گونه در اعتراضی خیابانی حضور یافتهاند و اینک بوسیله پلیس به جهتی دور از شلوغی و به خارج از عکس هدایت میشوند.علیرغم انتظاری که بواسطه آرایش دلقک گونه سوژهها ممکن است در ذهن مخاطب شکل بگیرد، نه تنها آنها را در شکلی مضحکهآمیز نمیبینیم، که جدیت و اراده را میتوان در چهره رنگ شده آنها به شکلی بارز مشاهده کرد. رنگ به شکلی هدفمند در این قاب بکار رفته است. از چپ به راست و به ترتیب در انسانهای به صف شده در این تصویر، قسمتهای رنگی -که اغلب در لباس و چهره سوژهها دیده میشود- کمتر میشوند و استفاده از رنگ کاهش مییابد تا جایی که نیروهای ضد شورش را در لباس و هیبتی کاملا سیاه و سفید میبینیم. نوعی لجاجت و مقاومت نیز در چهره افراد قابل برداشت است. به بازیکنی میمانند که علیرغم میل باطنی بعد از اخراج از بازی، با اکراه صحنه را ترک میکند.
کانتراست، عکاس: لیلی دیلمی
در عکس «نغمههای زندگی» با اشارهای بیپرده و نگاهی شفاف از مولف به مفهوم زندگی مواجه هستیم. دو نوازنده دورهگرد را در حال نواختن میبینیم.
عکاس تمام تلاش خود را در ترکیب بندی و قرار دادن این دو نوازنده در بهترین نقطه ممکن از کادر انجام داده است. موقعیت مکانی و پس زمینه عکس اطلاعات بیشتری در اختیارمان نمیگذارد.
لبخندی ملیح بر لبان دو نوازنده دیده میشود. جز اندک آشفتگی در موهای یکی از نوازندگان، هیچ نشانهای از درد یا غم در کادر وجود ندارد.
حذف رنگ در اینجا نیز اتفاق افتاده است اما در یک قضاوت موردی نمیتوانیم آنرا در نتیجه نهایی چندان موثر بدانیم.
نغمههای زندگی، عکاس: لیلی دیلمی
آنچه بیینده از تماشای این ثبت به دست میآورد با نشانه شناسی المانهای حاضر در کادر کاملا متفاوت است. احساسی گزنده از درد و مغایرتی عمیق میان لبخندی که دو مرد نوازنده بر لب دارند، با آنچه با صدای موسیقی -که گویی از درون تصویر شنیده میشود- و نگاه سردشان به مخاطب ارائه میدارند، برداشتی ضمنی است که مخاطب به آن دست پیدا میکند.
برداشتی که با آموختههای بیننده از تماشای این آثار شکل میگیرد و بیشاندیشی را در مواجهه با حالات گوناگون انسانها به او میآموزد.
0 دیدگاه