آنچه در نگریستن به زوایای مختلف دنیا در عکسها اتفاق میافتد، بیش از آنکه به ابزار عکاسی و عواملی چون فاصله کانونی، وابسته باشد، بیانگر نگاهی هر روزه است که مولف با آن زندگی میکند. آنچه هنر را پدید میآورد دغدغههای روزمرهای است که هنرمند کتمانش را تاب نمیآورد. دردهایی است که گفتنش زبان را میسوزاند و پنهان کردنش مغز استخوان را. در دنیای هنر و در زبان هزار توی بصری، درد؛ حس برآمده از دیدن همان تخت خالی است که دایی ناصر تا دیروز بر روی آن مینشست. و زخم، همین ترکهای مرگآور دیوار است. سوزش این زخمهای سیاه و سرد، اگر هزاران بار بیشتر از سوزش زخمی عمیق بر پیکر هنرمند نباشد، کمتر از آن نیست. این گونه دلالتها اگرچه برای خودنمایی از یک زبان واحد به نام هنر استفاده میکنند، اما تعمیم پذیری آنها به زبان بصری بسیار قدرتمندتر از زبان واژگانی و الفبایی است. در این میان عکاسی شاخهای متفاوت از هنر است که به واسطه مواجهه مستقیم با واقعیت و بهرهگیری از زبانی عام و بدون محدودیت، میتوان نقشی برجسته تر را برایش متصور شد. اگرچه نمیتوان عکس را نسخهای برابر با اصل از واقعیت دانست اما ارتباط آن با این عنصر رمزآلوده (واقعیت) نیز غیر قابل انکار است. آنچه به صورت مداوم در ذهنیات عکاس و به صورت غیر مستقیم در زندگی سراسر چالش او اتفاق میافتد را نمیتوان در نگرش هنرمند و آثار پدید آمده از سوی او بیتاثیر دانست.
«بسیار کم به گردش میروم، اما هربار به یک نگاه، مسخـر و مسحور میشوم. همواره علف هرزی را مییابم که توانسته سنگفرشها را بشکافد و این علف هرز مرا به شگفتی وا میدارد و اندیشهام را تغذیه میکند. دیدگانم از خانه بیرون میروند تا نگاهم را تغذیه کنند، اما اندیشهام درخانه میماند و تنها به درون کتابها میرود. این دیدگان مناند که نگاهم را تغذیه میکنند. نگاه من از چیزهای اندکی تغذیه میکند: از اندک خزهای به روی دیواری کوتاه، ازشکاف میان سنگفرشها. وجه مشترک این درخششهای طلای خاکستری رنگ که مرا شادمان میسازد، فقر و نفس زندگی است . از دیدن کوچهای تنگ و تاریک و نمای خانهای محقر، بهسان مشاهده سبزهزاری که در آن یک دسته گل مینا به اهتزاز درآمده است ، احساس دوستی ژرفی به من دست میدهد ، آنچنان که گویی به یکدگر سلام میکنیم»
بخشی از ” نور جهان ” نوشته ی کریستیان بوبن
عکس از: ساسان فهیمی
«زمان» عنصری است که بیشتر آثار ساسان فهیمی از آن متاثرند. در بررسی آثار او به سادگی میتوان نقشی پررنگ برای عبارت «گذشته» پیدا کرد. کسی که میخواهد درباره آثار ساسان حرف بزند نباید فراموش کند که واژههای دیروز، امروز، آن روزها، امروزه و سایر عبارات متعلق به زمان را با خود داشته باشد.
گذشته همواره در نگاه ساسان متجلی است. در تمام عناصری که به نوعی به گذشته اشاره میکنند، خاطراتی شیرین و لحظههایی دلپذیر برای او وجود دارد. آنچنان دلپذیر که مهم نیست آنرا در گرد و خاک یک طاقچه ببیند یا در ترکهای بزرگ دیوار خانه مادر بزرگ یا در قاب خالی یک آیینه شکسته. دغدغه او بیرون کشیدن همین خاطرات و تصویر کردن آنها است. او از آن دسته از هنرمندانی است که تلاشی برای انتقال صریح حرف خود به مخاطب ندارد. اگرچه عکسهایش را با جملاتی شعرگونه یا شعرهایی لطیف و مرتبط به حال و هوای درونی خودش همراه میکند، اما به سادگی میتوان دریافت که دلالت صریح این شعرها نیز نه تنها کلیدواژه مفاهیم برآمده از عکس یا تلاشی در جهت بیان هدف عکاس از گرفتن آن عکس نیست، بلکه شیوهای مختلف در بیان همان حرفهایی است که عکسهایش میزنند.
در عکس فوق، میتوان تقابل شگرف دیروز و امروز را در نگاه ساسان فهیمی مرور کرد. عکس نگاهی کمینهگرا است به یک دیوار. نگاهی دقیق و تیزبین که گویی به «هیچ» مینگرد. در توصیفی سادهانگارانه و سطحی هیچ عنصر خاص یا برجستهای در عکس وجود ندارد که بار مفهومی شگرف را بر دوش بکشد یا توجه مخاطب را به خود معطوف دارد. این طرز نگاه و انتخاب سوژه همان چیزی است که در تمام عکسهای ساسان مشهود است. ساسان فهیمی سوژههایی را میبیند که گویی دیگران نمیبینند. عناصری که بسیاری از عکاسان دیگر به سادگی از کنارش میگذرند و هرگز به عکاسی از آن فکر نمیکنند. این سبک عکاسی را نمیتوان در دستهبندی کمینه گرایی (مینیمالیسم) محدود و محصور کرد. استفاده از حداقل عناصر برای بیان مفهوم (که تعریف اصلی کمینهگرایی است)، تنها بخشی از توصیفات منطبق با این عکسها است. فهیمی سعی میکند آنچه در نگاه دیگران «هیچ» مینماید را ببیند و نشانههای موجود در آن را بزرگنمایی کند. نشانههای اندک، ظریف و رمزآلودهای که معنای نهفته خود را به سادگی بیان نمیکنند. دالهایی که مستقیما با الگویی ذهنی یا بصری به یک مدلول دیگر اشاره ندارند، بلکه هریک از آنها دالی بر یک دال دیگر است. مسیر رمزگشایی از این عناصر اندکی پیچیدهتر از یک عکس مفهومی است. معمای هرمنوتیکی این آثار به جعبهای چند لایه و تو در تو میماند که باز کردن هریک از آنها موجب پیدایش معمایی دیگر میشود.
با تمام این احوال بیننده اثر خود را با فضای ایجاد شده در تصویر آشنا مییابد و حتی اگر در گشودن رمزگان هرمنوتیکی اثر موفق نشود، از تماشای صحنهای آشنا و صادقانه لذت میبرد.
«انتزاع» یکی از عواملی است که با افزوده شدن به کمینهگرایی، در ایجاد این تعبیر چندلایه و نیز در رمزگشایی آن توسط مخاطب نقشی موثر دارد. عاملی که نه با ایجاد تصوری ظاهری یا تصویری ذهنی از عناصر موجود در کادر، که با دلالت بر مفاهیم زنجیر واری که یکی پس از دیگری گشوده میشوند، هویتی تازه به جزییات موجود در عکس میبخشد و بیننده را به مفهوم مستور در عکس رهنمون میشود. در بررسی این آثار نمیتوان به «معنا»ی عناصر تکیه کرد و با یک تفسیر نشانه شناسانه مبتنی بر فرمولهای دال و مدلول به پیام عکس دست پیدا کرد. اگر بیننده این آثار چنین روالی را برای درک اثر برگزیند تنها چیزی که در نهایت به آن دست پیدا میکند فقط یک کلمه است: هیچ!!
دلالتهای فرامتنی و مدلولهای حسیک تنها چیزیاست که درکی صحیح از این نگاه شاعرانه و رمزآلوده را به بیننده هدیه میکند. و درنهایت این «مفهوم» است که از درون آخرین جعبه معما بیرون میآید، نه «معنا».
بخش اعظم عکس فوق را دیواری کهنه و پوسیده تشکیل میدهد که از یکسو آثاری از پوسیدگی حاصل از رطوبت و از سوی دیگر ترکهای متعددی از کهنگی و گذشت زمان را بر چهره دارد. رنگ قهوهای کهنه و اشباع شده دیوار، بر قدیمی بودنش تاکید میکند و از سوی دیگر اهمیت این کهنگی را در عکس خاطرنشان میکند. در یک سوم پایینی عکس، آثار رنگآمیزی تازهای را میبینیم که با استفاده از رنگ سفید، به ترمیم دیوار و پوشیدن کهنگیها و ترکها پرداخته است. رنگ سفید بیش از هرچیز بر هجوم تازگی و حضور ثانیههای امروزه دلالت میکند و در این میانه واژه «امروز» نقشی پررنگ دارد. رنگ سفید در این عکس ردپای تازه زمان است. ردپای عاملی که در پی پوشاندن نماد گذشته و حذف کردن خاطرات است. ساسان امروز را با تمام سفیدیاش و با همه کهنگی زداییاش دوست ندارد. اگر چه ردپای قلم مو در حاشیه رنگ سفید، به تصاویری انتزاعی از سبزه و گل شباهت دارد و از سوی دیگر سفیدی درخشان رنگ، تازگی و روشنایی را در تقابل با تیرگی ترکها و نقوش پیشین دیوار، به تصویر میکشد، اما سهم اندک این بخش در عکس و قرار دادن آن در نیمه پایینی نشان از اهمیت کمتر آن دارد. خطوط تشکیل دهنده این بافت به تراوشاتی از رنگ میمانند که نهایت تلاششان را برای رسیدن به فضایی بالاتر و پوشیدن بخشی بیشتر از دیوار انجام دادهاند اما در نهایت ضعف، در برابر ابهت و دیرینگی دیوار، چون فوارههایی کوتاه فروافتادهاند. نوستالژی عمیق نهفته در این تصویر به شدت بازیگری میکند و بیننده را در ستایش گذشتهای که بیش از کهنگی، یادآور خاطراتی شیرین است، با مولف همداستان و همسو میسازد.
آخرین انتزاع قاب زمانی شکل میگیرد که نگاهی کلی به عکس بیندازیم و نقش خط منقطع و عمود میانی را در تصویر جستجو کنیم تا تمام تصویر را بهسان کتابی ببینیم که داستانهای فوق را روایت کرده است.
عکس از: ساسان فهیمی
دوباره قابی از گذشته و نوستالژی شیرین بازیچهای که در طاقچه قدیمی خانهای متروک بجا مانده است. ترکهای دیوار و گرد و خاک نشسته بر طاقچه به لطف اشارهای به گذشته و همراهی بازیچهای با رنگهای شاد و البته دارای نشانههایی از معما، آنقدر خواستنی و شیرین است که خانهای رویایی را در کودکی مجسم میکند. خانهای که رنگ گرد گرفته دیوارش، ترکهای بزرگ و بلند دیوار و حتی جای میخ قابها و آینههایش دوست داشتنی و خواستنی است. این خانه به حرمت این همه دوست داشتن اگر محیط گرم خانه مادر بزرگ نباشد، بدون تردید اتاقی است که تمام بازیهای کودکیمان را نظاره کرده است. سادگی این تصاویر همان عاملی است که آن را برای بیننده آشنا و ملموس میکند و با ایجاد نوعی همزاد پنداری میان مولف و مخاطب، او را به گذشته شخصی خود و مرور خاطراتی مشابه باز میگرداند. معما بودن بازیچه میتواند تاییدی باشد بر تاویل «معما» که در تفسیر اولیه و اجمالی این مجموعه آثار به آن پرداختیم.
به سختی میتوان در قابهای ساسان فهیمی از نقش تخریبی گذشت زمان (در مفهوم حذف خاطرات و زمان شیرین کودکی یا در تعبیری دردآورتر حذف بسیاری از خویشان و دوستان در قالب مرگ ) گذر کرد و به امروزی زیباتر و دلخواه رسید. تصاویر او به شدت بازگردانندهاند و یادآور گذشتههای شیرین. زمان، عاملی مخرب است که این همه زیبایی را از او سلب کرده است. اتاق بازیهای کودکانهاش را خراب و متروک کرده، تخت دایی ناصر را بعد از مرگش خالی به گوشه حیات انداخته، دیوارها را به گرد و خاک و ترک، آلوده کرده و تصویرهای ذهنی او را از گذشته به مانند نقاشیهای زیبای روی دیوار، کهنه و پوسیده کرده است. نقش زمان در عکس زخم، همان تاثیر ویرانگری است که بر نقاشی زیبای قدیمی میبینیم. لکههای ویرانگر نقش بسته بر نقاشی، ردپای منحوس زمان است که رنگ را (به نشانه زیبایی) از نقش و چشم را (به نشانه توان دیدن روزها و تصاویر گذشته) از نماد انسان باز ستانده است.
عکس از:
ساسان فهیمی
عکس از:
ساسان فهیمی
عکس از:
ساسان فهیمی
عکس از: ساسان فهیمی
اتفاقاتی که در عکسهای او میافتند و آنچه از دست رفتنش با اشاره به نتیجهای تلخ نشان داده میشود، با تمام سادگی نگاهی که در حال بیان آن است، اتفاقاتی سخت و تلخ و دردی سهمگین است که هر بینندهای خود را در درک آن و دریافت مفهوم مورد نظر مولف، ناگزیر میبیند. این اتفاق میتواند در نگاهی ساده و شخصی، کوچیدن از خانه قدیمی مادر بزرگ و به جای ماندن خاطرات کودکی (و در نگاهی دیگر بلوغ و عبور از کودکی) باشد یا در نگاهی انسانی و کلی نگر، دغدغه ناشی از خشک شدن دریاچهای بزرگ و به نمک نشستن نمادی از زندگی در طبیعت. تلاش ساسان برای درمان این دردها آن چیزی است که از دست او به تنهایی برمیآید. عکسی که میگیرد و این درد را در آن با صدایی از جنس سکوت سیاه ترکها فریاد میزند یا جرعه آبی که از تشنگی خود باز میگیرد و به پهنه نمک سود شده کویر میبخشد. او در این دسته از عکسها معصومانه به نشان دادن فاجعه بسنده میکند و صادقانه توان تنهای خود را به کار میگیرد تا در دیگران برای درمان این درد، همتی برانگیزد. گاه این اقدام او به اشاره کودکی گریان میماند که ترس خود را از چیزی نشان میدهد و به اقدامی از سوی آنان که میتوانند، امید میبندد.
عکس از:ساسان فهیمی
عکس از: ساسان فهیمی
بافت (Texture) را نیزمیتوان از عناصر حایز اهمیت و پرنقش در عکسهای ساسان فهیمی به شمار آورد. بافت سنگی و سیمانی دیوار یا آسفالت خیابان، بافت کاهگلی دیوار خانهای روستایی، طرح تکراری خطوط بر بلوکی سیمانی یا نقوشی منحصر به فرد روی دیواری ویران شده، همه از عناصری هستند که میتوانند در همسایگی سایهای یا پنجرهای، در نگاه جستجو گر ساسان سهمی برای خود داشته باشند و سوژهای باشند برای عکس امروزهاش. البته این بافتهای ساده اما رویایی همچنان در پی اشاره به نوستالژیای شگرف و همیشگی آثار اوست. حسرت؛ حسی است که از دیدن آنچه اتفاق افتاده است، یا آنچه در گذر زمان محو شده است، در ذهن بیننده ایجاد و القا میشود.
استفاده از بازی نور و سایه نیز دستمایه تعدادی از کارهای اوست. این دسته از عکسهایش آنهایی هستند که از شاعرانگی لبریزند. اگرچه آنچه از آن به شاعرانگی در عکسها یاد میکنیم در غریب به اتفاق عکسهای ساسان مشهود است، اما در تعدادی از آنها بار نوستالژیک عکس بر این شاعرانگی سنگینی میکند. در عکسهایی که با دستمایه کردن سایههای بلند و مورب به دست آمده و موضوع بیشتر آنها را نیز شاخ و برگ درختانی تشکیل دادهاند که در معرض یک نور شدید و مورب قرار داشتهاند و سایههای رویاگونه آنها بر سطوح بافت دار دیوارهای سیمانی یا آسفالت خیابان موجب خلق آثاری زیبا و شاعرانه شده است، خلوتی آرام، سکوتی سنگین و سایههایی بلند از شاخ و برگ درختان موجب تقویت حس شاعرانه و تداعی کننده حضور کنونی انسانی تنها و درونگرا در عکس میشود و همین گرایش به اکنون موجب کمرنگتر شدن بار نوستالژی تصویر در این دسته آثار است.
شاعرانگی بارزی که در عکسهای ساسان فهیمی موج میزند به همراه اشعاری که او به هنگام ارائه عکسها در فضای مجازی به آنها میافزاید، موجب ایجاد ارتباطی نغز و زیبا میان عکاسی و شعر میشود. این ارتباط دوسویه در کنار کمینهگرایی در آثار او تداعی کننده شعر «هایکو» است. اشعاری که از سه سطر فراتر نمیروند و با استفاده از حداقل کلمات به بیان مفاهیمی بس شگرف میپردازند. یادآوری این نکته ضروری است که هایکو شعر کوتاه نیست.
هایکو دارای دو منظره توامان، چیزی فراتر از فرم ادبی است. راه و وسیله ای است برای دیدن و درک دنیای پیرامون. هر هایکو لحظهای را در خود تسخیر میکند . لحظهای عادی که آوازش تا به دورها شنیدنی است . آنی شاعرانه که ذهن انسان را در بودنش به باور میرساند تا با خود بگوید : « خیلی آشناست … این را من نیز دیده ام، شنیده ام … » *
عکس از:
ساسان فهیمی
عکس از: ساسان فهیمی
ترکیب بندی، عامل دیگری است که در آثار فرمال و کمینهگرای او به خوبی اجرا و رعایت میشود. عناصر مورد تاکید در عکس که به تبع سبک مینیمال عکاس تعداد اندکی دارند، به خوبی در نقاط موکد تصویر(نقاط طلایی) و خطوط تعریف شده در یک ترکیب بندی کلاسیک سوار میشوند تا بهترین توجیه را در القای جذابیت بصری داشته باشند.
دودکشها از جمله اشیایی هستند که در تعدادی از عکسهای ساسان فهیمی حضور دارند و به جهت شکل خاص خود به خوبی میتوانند استعارههایی برای انسان باشند. خصوصا در یکی از عکسها و در اندازه کوچک کاملا در هیات انسانهایی در کنار هم ایستاده به نظر میرسند. دودکشها بیشک نمادهایی از انسانند. نشانههایی که به واسطه فرم ایستاده و کلاهکی که بر سر دارند شباهتهای فیزیکی نیز به انسان دارند و با توجه به نحوه شکارشان توسط هنرمند و نیز نحوه چیدمانشان در ترکیب بندی به تداعی نوعی تشابه معنایی و بیان مهجوریت انسان میپردازند. گاه یکی از دودکشها جدا از جمع دیگران و اندکی آنسوتر به شکلی تنها و مهجور ایستاده و گویی جمع همسانانش را نظاره میکند. این دودکش تنها همان المانی است که بیننده خود را با آن همزاد میپندارد و تنهاییها و درونگراییهای خود را در قالب حضوراین شیء بیجان اما سرشار از معنا، متصور میشود.
عکس از:
ساسان فهیمی
عکس از: ساسان فهیمی
ساسان فهیمی سوژههای خود را به دقت و با حساسیت انتخاب میکند. پیش از عکاسی نتیجه را پیشبینی میکند و ترکیب را در جهت القای مفهوم مورد نظر خود تنظیم میکند. گاهی عناصر را در کادر میچیند و گاهی زاویه نگاه خود را با سوژههایی غیر قابل تغییر، هماهنگ میکند. آنچه در عکسهای ساسان به تصویر کشیده میشود و نتیجهای که از دیدن آثارش به ذهن مخاطب منتقل میشود، کاملا با ماهیت اصلی سوژه و مفاهیم برآمده از حضور واقعی آن متفاوت است. اگر چه بسیاری از این اقدامات را لازمه برداشت عکسهایی موفق میدانیم و انجام آنها برای هر عکاس هنرمندی ناگزیر است اما این همان عاملی است که باعث میشود آثارش را عکسهایی موفق در انتزاع بدانیم.
صداقت و حسی شاعرانه که در بسیاری آثار با نوستالژی کودکانه نیز همراه میشود در کنار استفاده از تکنیکی شایسته موجب شده است تا در نگاه ژرفنگر اساتید برجسته عکاسی، او به امیدی برای آینده عکاسی ایران بدل شود. امیدی که تا امروز مسیرش را به خوبی و زیبایی طی کرده است و روزبروز در این اعتلای هنرمندانه مصممتر و موفقتر ظاهر میشود.
وب سایت ساسان فهیمی جایی است که میتوان عکسهای او را در کنار نگاشتههایی شاعرانه تماشا کرد. گالری او در سایت عکاسی نیز جایی است برای لذت بصری و لبریز شدن از حس شاعرانه موجود در آثار او.
عکس از:
ساسان فهیمی
عکس از: ساسان فهیم
پینوشت:
* هایکو ، کوتاه ترین نوع شعری در جهان است که توسط ژاپنیها به ادبیات جهان معرفی شده است ، امروزه اغلب مردم جهان شعر ژاپن را با هایکو میشناسند .
هایکو شعری است 17 هجایی که در سه سطر نوشته می شود ، سطر اول و سوم هر کدام پنج هجا و سطر دوم هفت هجا دارند .
هایکو در ابتدا محتوایی طنز آمیز داشت و به تدریج بر اثر در آمیختن با فلسفهی ذن اعماق و جوانب آن گسترش یافت. ایجاز و سادگی و در عین حال عمق هایکو و هنر تصویری بدیع آن علاوه بر آنکه در چهار قرن گذشته شاعران زیادی را در ژاپن به خود کشانده است، در دوره معاصر در خارج از ژاپن هم با استقبال ادب دوستان، شاعران و هنرمندان سراسر جهان مواجهشده است و علاوه بر ترجمه هایکوهای ژاپنی به اغلب زبانهای دنیا، درسراسر جهان شاعرانی پیدا شدهاند که به سرودن شعر به این شیوه میپردازند. در میان شاعران معاصر فارسی زبان نیز سرودن این گونه از اشعار رایج است.
0 دیدگاه