ویژه پنجمین شماره ماهنامه بینالمللی «هنـــر»
مقدمه
مطلق زبان، تمامی توانها و نیروهای آدمی است برای ارائه معنا؛ و همچون یک دستگاه و نظام، ضوابط و قاعدههایی داردکه فراسوی هرگونه گزینش شخصی وجود دارند. زبان، نظام نشانهها و قاعدههای ویژهای است که زبانی خاص (همچون زبان فارسی) را میسازد. گفتار، کاربرد شخصی زبان است، شکل ظهور و فعلیت یافتن آن نظام در سخن گفتن و نگارش را میسازد. (ساختار و تاویل متن، بابک احمدی، نشر مرکز)
عکس، فعلیت یافت مصادیق زبان در سویهای از بیان هنری است. زبانی که نشانهها و قواعد ویژه خود را دارا است و از آنها برای آفرینش یک نظام ساختارمند بیانی بهره میگیرد. در این تعریف، گفتار یا زبان فردی، مصداق شیوههای فردی آفرینش هنری یک هنرمند مشخص و متمایز است. تعریف یا ماهیتی که یک مولف مشخص را از دیگران متمایز میکند و کلیدهایی را برای مواجهه با آثار وی در اختیار مخاطب قرار میدهد.
در این تعریف، تمایز نقش بسزایی دارد و نیازمند ارتقای هنری مولف تا جایی است که از تکرارها و دوبارهگوییهای رایج و هزارباره عبور کند و به مرحلهای از بلوغ در آفرینش هنری دست یابد که به زبان فردی یا گفتار ویژه او بدل گردد. در این مرحله است که شخصیت هنرمند، رفتارهای هنری و پیشینه وی در حکم نشانههایی برای بررسی آثار وی ظاهر خواهند شد. جایی که نام مولف و پیشینه هنریاش نشانه، و سبک و سیاق ویژه او در آثارش تبدیل به نمادی میشود برای درک و توضیح آنچه از فرآیند تالیفی وی نتیجه شده است.
در این میانه، سنگینترین بار، بر دوش مخاطب منتقد است. کسی که وظیفه دارد در جایگاه واسطهای برای توضیح و توصیف آثار، در محدوده اندک میان اثر و مخاطب بایستد و اثر را، گاه بیشتر و پیشتر از آنچه مولف در روند بیان شهودی خویش به اجرا درآورده است، موشکافی کند و برپایه نگاه نشانه شناسانه و با ارائه دلایل منطقی، نشانه شناسیک و قابل دفاع، در مقام اثبات تمایز آثار ارائه شده و شکلگیری گفتار فردی مولف برآید. این نگاشته در پی آن نیست که با دستاویزقراردادن استدلالهایی قابل انطباق، درصدد خلق یک اسطوره یا یک ابرمولف برآید. بل میکوشد حق مولف، آثار مورد بررسی و اندوختههای پشتیبانش را به کفایت و البته در محدوده دانش اندک نگارنده به جا آورد.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
بیراهههای بیچیز
بیچیزی، مجموعه آثار عکاسانه و تازه نمود یافته مهران مهاجر است که در روند ارائه، تماشا و بررسی، چالشهای فراوانی را پیش روی مخاطبان خود گذاشت. پرسشهای آشکار و پنهانی که به زعم نگارنده حتی در بررسیهایی که با حضور مولف و ارائه توضیحات وی در باب آثار ارائه شده انجام گرفت، به بیراهه رفتند و به پاسخ مشخص و قابل اعتنایی دست نیافتند.
بیتوجهی به دستمایه ذهنی خلق این آثار و حتی گزاره نیمگویی که صریحترین توضیح برای توصیف روند خلق آثار و کلید واژه معنایی درک و بررسی آنها بود، پرسشگران، منتقدان و گاه حتی مولف را به جای پرداختن به مسیر صحیح بررسی آثار و اعتنا به شانیت و هدف این پدیدآورندگی به بیراهه برد.
ماهیت موضوع و چیستی سوژهها پرتکرارترین پرسشی است که فراروی این آثار و مولف کمگوی آن قرار دارد. پرسشی که با هر بار تکرار، از نابجایی خود بیش از پیش رنج میبرد و به همان میزان، مسیر درک چیستی و ماهیت عکسها را دشوارتر میسازد. پرسشی که بدون توجه به اصول ثابت شده قرن پیشین، در جست و جوی رابطه ماهوی عناصر نشانهگون تصاویر با واقعیت است. بیراههای که زاده و برآمده از بیچیزی است. بیچیزی رنجآور بخش قابل اعتنایی از مخاطبان هنر این مرز و بوم..
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
نشانه
نشانه، ابزار ارتباط میان دو ذهن متفاوت است که قصد یا نیت ایجاد ارتباط با یکدیگر را داشته باشند. به دیگر توصیف، نشانه هر چیزی است که در غیاب چیز دیگری، موجب ایجاد تصوری ذهنی از آن چیز شود. ماهیتی شمایلی یا قراردادی که دلالتگر ذهن مخاطب به معنا یا تصویری خاص شود. ماهیتی که بواسطه شباهت ظاهری، تجربه دیداری دوسویه بهکاربرنده نشانه و مخاطب نشانه، یا قراردادی میان آن دو ایجاد و درک شود و ذهن مخاطب را به ماهیت عینی آن مفهوم، یا تصوری ذهنی از آن رهنمون شود.
در دنیای هنر، غالب نشانهها از ماهیتی واژگانی، آوایی یا دیداری برخوردارند. و در عرصه هنرهای دیداری، واژگان و تصاویر عمده نشانهها را در بر میگیرند. تصاویر، در قالب دلالتهای شمایلی مدلول، نشانههایی که مبتنی بر شباهت ظاهری نشانه و مصداق نشانهاند و کلمات، که برآمده از قراردادهایی میان وضعکنندگان نشانه و مخاطبان خویشند. و نکته اینکه واژه، حرف یا کلمه نیز نمودی تصویری از نشانه یا عینیتی مبتنی بر تصویر است.
تصویر/کلمه، در گزاره مولف، به عنوان دستمایه اصلی خلق بیچیزی قابل تامل است:
پس از همه چیز روی برگرداندم و به خود تصویر/ کلمه روی آوردم و کوشیدم در مادهی تصویر/کلمه ساکن شوم و پیش و بیش از دیدن این ماده، آن را لمس کنم.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
بیچیزی، خواسته یا ناخواسته، قدم به دنیای نشانهها گذارده و در جهت خلق ماهیاتی عینی از جنس نشانه گام زده است. مهران مهاجر میکوشد ماهیتی قابل لمس و تجریدی از چیزها را به تجسم درآورد. روی گرداندن از همه چیز، موجب زدودن غالب صفات قابل درک از چیزها شده است و در کنار تجسم عینی ماده/چیز در ابعاد و با نگرشی فوق بسته/ قابل لمس، از آنها نشانههایی دیداری/ انتزاعی ساخته است.
این فرآیند سویهای قراردادی مانند آفرینش حروف و کلمات ندارد.
مولف انگارهها را نیافریده است بلکه آنها مانند انگارههای ذهنی یک شاعر، جست و جو کرده و یافته است. این مجموعه آفرینش دوباره چیزها نیست. بازی با چیزها یا کنجکاوی خلاقانه هنرمند در چگونگی نگریستن به چیزها است.
این نوع نگریستن در غالب عکسهای بیچیزی، رخ داده و رعایت شدهاند و در برخی عکسها حتی اندک حضوری ندارد. عکسهای متفاوت مجموعه، سرباززدن مولف از سیر مسیر مشخصی که گزاره ذکر میکند نیز نوعی بازیگوشی اندیشمندانه، عکاسانه اند که در مراحل بعدی بررسی به آن خواهیم پرداخت.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
پیشینه
روند دستیابی به نگرش بیچیز و به تصویر کشیدن ماهیاتی عاری از صفات، پیش از این در آثار و نگرش مهران مهاجر رخ نموده و آغاز شده است. خطوط و چیزها را میتوان از گامهای پیشتر برداشته شده در جهت نیل به این نگرش دانست. نمایشگاه پیشین مهاجر (خطوط و چیزها) گام ابتدایی این نگاه است.
چیزها، از گوشه و کنار محیط آشفته زندگی، برچیده و انتخاب میشوند و تا مسند کسب شخصیت و ماهیتی مجزا و قابل اعتنا ارتقاء مییابند. تا آنجا که هر یک از این زبالههای دورنیانداخته، موضوع اصلی و مرکزیت محوری یک عکس/ تصویر میشوند. به بیارزشترین اشیای موجود در محیط زندگی یک شخص، شخصیتی متمایز و قابل اعتنا اعطا میشود. به ایشان روح زندگی بخشیده میشود و مانند انسان زندهای که حق بودن، حضور، زندگی و مورد اعتنا واقع شدن دارد، روبروی دوربین عکاس قرار میگیرند. ساده، تنها، آراسته، عاری از صفات و البته در نمایی بسته. این شخصیت پردازی به چیزها و رسوخ در باطن دارای هویت ایشان است که در بیچیزی به تکامل بیشتری میرسد و دیگرگونهتر به نمایش کشیده میشود. سوژهها ارزشی افزون و متمایز دارند و شایستگی بیشتری برای مورد اعتنا واقع شدن از خود نشان میدهند. و شاید به واسطه همین ارزش افزون است که نگاه مولف را بیشتر و نزدیکتر به خود میکشند، پس زمینه و حاشیه را حذف میکنند و خود یکه نشانه عرصه تصویر میشوند.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه خطوط و چیزها (Things & Lines )
این دسته از ساکنان بیچیزی نه نظامی از نشانهها، یا مجموعهای از نشانههای همنشست، که تک نشانههایی متفاوت دیده شده و دیداری شدهاند که برای درک شدن، نیازمند کنش فعال مبتنی بر تجربیات دیداری ذهن مخاطب است. این آثار بیش از سایر آثار عکاسانه به این تاویل از پیرس نزدیک میشوند که: نخستین تاثیر مهم دلالتگر نشانه آن احساسی است که میآفریند. گاه این احساس یگانه نتیجه نشانه است. اثر هنری به این تاویل، نه مجموعهای از نشانهها، بل (یک نشانه) است.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
سهم مخاطب
مدلول، چیزی است مرتبط با کنش ذهنی هر کسی که با نشانه رویارو میشود.
نشانههای ایجاد شده در عکسهای انتزاعی مهاجر، نشانههایی غیرقراردادی و شمایلیاند. شمایل، نشانهای است استوار به شباهت صوری دال و مدلول.. نشانهای که موضوع را به یاری کیفیت خود موضوع و رها از هرگونه قرارداد، صرفا بر پایه شباهت صوری نشانه و مصداق معرفی و بیان میکند.
این تصاویر با استفاده از دوربین عکاسی گرفته شدهاند و بر همین اعتبار شمایلی ناب و بیواسطه از موضوع خویشند. تنها سویه انتزاعی آثار است که با گزینش جزیی از یک ماهیت کلی، در برخی از عکسها، ابهامی نغز را در درک موضوع تصویر برای مخاطب ایجاد میکند. مناسبت نشانه شمایلی و موضوع اما به تاویل مخاطب وابسته است. مخاطب این دسته از نشانهها را نه به یاری شکل، که به یاری تاویل درک میکند. لازمه رخ دادن این تاویل، تجربه دیداری پیشین مخاطب از موضوع است.
حرجی بر مولف نیست اگر مخاطب، پیشینه تجربه دیداری این سوژههای متفاوت دیده شده، یا تجربه این نوع نگریستن به چیزها را نداشته باشد..
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
خواندن از توصیف جدا است. بسیاری میپندارند که خواندن متن به شیوه تحلیل ساختاری همان توصیف متن یا روش بیان آن است. البته بیشک دانستن روش بیان، هدف مهمی است اما خواندن، به کشف آن خلاصه نمیشود.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
چه ببینیم؟
کلیدهای دیگری نیز وجود دارند که میتوانند پیشزمینه آگاهی مخاطبین این آثار باشند. گفتار فردی مولف، به پشتوانه آنچه پیش از این از وی دیده شدهاست، نشانهای قاطع است که پیش از مواجهه با آثار مهاجر باید آنها را به همراه داشت. دفتر خاطرات دیداری مخاطب از آثار پیشین و گفتار ویژه، فردی و انحصاری وی.
پیش از ورود به فضای شخصی کسانی که زمینهای مشخص از هنر یا علم را پیگیری میکنند، میتوان آنچه دیده خواهد شد را پیشبینی کرد. در گالری آثار یک مجسمهساز، میتوان انتظار داشت که هرچه خواهیم دید، مجسمههایی تمام یا نیمتمام یا اشکال یا احجامی انتزاعی از این جنس خواهد بود. بیچیزی را، با پیشینه هنری مولف، توجه به گزاره نیمگوی آن و توصیف نمایش داده شده در ابتدایی ترین عکس مجموعه (عکاسی فقط) باید دید. دور از ذهن نیست اگر با این زمینه ذهنی، از پیش بدانیم که غالب آنچه خواهیم دید نگاهی نزدیک تا سرحد لمس موضوع به عکس، تصویر و انگارههای عکاسانه خواهد بود.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
مولف مانند آثار پیشین خود، چیزهایی را از دنیای عکاسانه خویش گزیده و به آنان نگریسته است. این نگاه، همانند آنچه در گزاره توصیف شده است، نگاهی بسیار نزدیک است، از همه چیز روی گردانده است و تنها در ماده تصویر/کلمه ساکن شده است. هر گزینه احتمالی برای افزودن عواملی توصیفی را کنار زده است و موضوع را، بیهیچ چیز دیگری به نمایش کشیده است. شمایلهایی ناب، تجریدی و عاری از صفات از موضوعاتی مرتبط به عکس، تصویر و عکاسی فقط..!
نگاتیوهای شیشهای، عکسها و کلماتی که تنها در قالب یک ماده، لمس میشوند.. غرابت و شگفتی زبان عکاسانه آثار را به موجوداتی یکه تبدیل کرده است و در این راه شگردهای مختلفی بکار عکاس آمده است. تکنیک عکاسی، با استفاده از عدسی ماکرو وی را در نزدیک شدن بیشاز حد، تا سرحد لمس موضوع یاری کرده است. آشنایی زدایی رخ داده در تصاویر نکته بسیار برجسته دسته اول عکسها است.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
وصلههای ناچسب
تمام آنچه پیش از این گفته شد، در مورد بخش قابل اعتنایی از عکسهای بیچیزی مصداق دارد. در ادامه تماشای عکسها به قابهایی برمیخوریم که ناگهان از مسیر تعریف شده در پیشانی نوشته مجموعه منحرف میشوند و از ادامه منظم این مسیر نغز، سر باز میزنند. برخی از ایشان همراه با نشانههایی که در متن خود دارند، مسیر کلی تاویل را تغییر میدهند. و با بازگشتی دوباره به شیوه پیشین نمایش و نگریستن، به ارائه تئاویلی ضمنی و قابل درک میپردازند.
بیان مسائلی اقتصادی، مذهبی، سیاسی در قالب شیطنتهای عکاسانه و مبتنی بر اندیشمندی حسیک عکاسی که درد استخوانسوز خود را در لفافهای آراسته و تاثیرگذار بیان میکند. لمس ماده تصویر، کلمه تبدیل به لمس دردهای جانسوز جامعه در بستر تصاویر میشود و در عکسهای پایانی، چشمانداز شاعرانه هنرمند را آلوده و مغشوش به تصویر میکشد. این دسته از عکسها هنوز بر پایه توصیفاتی که در ادامه ارائه خواهد شد، قابل درکاند و مستوری معنا در بیان ظریف و محتاطانه آنها نیز قابل توجیه است.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
تعدادی از عکسها اما حضوری کاملا نابجا دارند و برخی نیز در عین نیمگویی نیازمند توضیحی افزونهاند. تصاویر مبهم تلویزیون، گرچه توصیفی برای گستردگی، تنوع و ابهام چیزهایی است امروزه که از دریچه این جعبه جادو منتشر میشود و هجمه عظیمش برای ذهن لطیف هنرمند ابهامی اینچنینی ایجاد میکند، تصاویری هستند که طبق روند تعریف شده برای مجموعه نیازمند توضیحی افزونه، شمایلی و از جنس تصویرند.
تکرار چندباره این تصاویر مشابه نیز مانند تکرار تصاویر ظروف حاوی سکه، تکراری نابجا در متن این کوتاهگویی و سربسته گویی است. چند عکس دیگر، تصاویر بطری و لیوان پلاستیکی و شاخه گل بر فراز منبع نور، در این مجموعه هدفمند، وصلههایی کاملا ناچسب به شمار خواهند رفت.
گرچه جریان سیال ذهن هنرمند مختار است در لابلای آنچه بیان میکند، گریزی به تصورات دیگر خویش داشته باشد و برخی مفاهیم حسیک و شاعرانه خود را نیز بیان دارد. اما عبور از بایدهایی که قرار است تسلسل معنایی عکسهای مجموعه را حفظ کند و خطی مشی تعریف شده را دنبال کنند، حتی برای مهران مهاجر شایسته و صحیح نیست. ایهام معنایی اشاره گر به موارد اقتصادی، مذهبی، در کنار توصیف ابتدایی برای این مجموعه کافی است.
من اگر میخواهم کسی حرفم را بفهمد.. ناچارم قراردادها را رعایت کنم.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
رسالت هنرمند
هنرمند، انسانی روشنفکر، آگاه و اندیشگر است. بیتوجهی به آن در پیرامون وی میگذرد و بر سایر انسانهای جامعهاش تاثیر میگذارد، صفتی است که قابل انتصاب به هنرمند نیست. موقعیت سیاسی و مذهبی جامعه همچنان که بر هنرمند، اندیشهها و جامعه همراه وی تاثیر میگذارد، در پارهای از تصاویر وی نیز منعکس میشود.
این اتفاق به معنای تمام کلمه، در قالب انعکاس، در برخی تصاویر نقش بسته است. پرهیز از ورود به این عرصه و صراحت در بیان در میان مجموعهای که هنر را به عنوان خط سیر حقیقی خویش دنبال میکند، ناگزیر و قابل درک است. اما تاثیرات و تاثرات این موارد در قالب فضای تعریف شده در این دست آثار و توصیفاتی که با همان شیوه بیان پیشین در لابلای تصاویر منعکس شده گنبد، پرچم و رنگهای قابل تاویل آمده است، بنا بر رسالت عظیم هنرمند به بیان آمده و توصیفگر میشود.
خط یا زبانی که سرشار از دلالتهای ضمنیاند در جایی به شکوه میرسند و اندوخته میشوند، و در جایی دیگر به اضمحلال و پوسیدگی میگرایند. عکسها و حالات قابل درک در موضوعاتشان، حس درونی هنرمند نسبت به این موارد را با همان سادهگویی پیشین بیان میکنند. مصادیقی قابل تامل از این دست نیز در لفافهای بسیار پیچیده و محتاط در معرض داوری آزاد مخاطب قرار میگیرد. شرایط رنجآور اقتصادی، بخش دیگر داستانند. سفره صبحانهای که برای هرچه قرار است در یک وعده صرف شود، معادل تصویری/مالی ارائه میکند و این دغدغه را با وضوح تمام و تکرار بیش از حد به نمایش میکشد.
وضوح این تصاویر در مقابل ابهام دسته پیشین میتواند به واسطه آزادی بیان بیشتر مولف در این زمینه توجیه شود اما بواسطه شکستن این تسلسل یکدست، توصیفی از جنس ضعف را بر خود میپذیرد. گویی مولف در این عکسها در آزادی بیان خویش غرق شده و سرمستانه ابهام بیانی خویش را به وضوح مکرر این قابها تبدیل کرده است.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
غروب
آخرین عکسها تصاویری شاعرانه و خلاقانه از غروبند. غروبی که از یکسو نتیجه پایان تماشا در این عرصه پر نشیب و فراز است و از سویی دیگر چشمانداز دلگیر هنرمند از آنچه فراروی خود میبیند را توصیف میکند. چشمانداز انتزاعی هنرمند تیزبین ماهیت عینی غروب را از ورای حایل غبارآلوده به دو شکل تداعی و القا میکند. تشخیص خورشید حقیقی از چشمه نور مصنوعی کمی دشوار و شاید ناممکن به نظر میرسد، اما لذت ذهنی هنرمند از جعل خورشید قابل درک و تجربه است. دستمایه قرار دادن شیشه بارانزده برای القای آنچه میتواند احتمال تصویرگری و تصور مشاهده و درک نادرست مشاهدهگر حاضر در بطن حقیقت تاویل شود، مصداقی بر فراخی بال هنرمند در تصور تداعیهای ذهنی خویش باشد، شیطنتی عکاسانه برای فریب مخاطب و درنتیجه نیل به لذتی عمیق و هنرمندانه محسوب شود، یا خلق یک پایان شاعرانه و متناسب با روحیات و خلاقیت عکاس. نیز میتوان این غروبهای عینی،انتزاعی را آذینی چشمنواز، پرمعنا و شاعرانه برای برگهای پایانی این مباحثه عکاسانه به شمار آورد.
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
عکس از: مهران مهاجر، از مجموعه بیچیزی (Nothingness)
0 دیدگاه